سالهاست که می خوانمت و می شنوی ؛ می خواهم و می دهی ؛ یا نمی دهی و بی آنکه بفهمم صلاحم را مقدر می فرمایی ؛
و حال که به خود و خواسته هایم و داده هایت خوب می نگرم ، می بینم دیگر چیزی برای خواستن باقی نمانده ؛
همه را داده ای و بهتر از آن را نیز عطا فرموده ای ؛
می دانم و یقین دارم چیزی کم نگذاشته ای ؛
و اکنون این منم که خطاها و کاستیها ، ناتوانم ساخته و گناهان کمرم را شکسته و دیگر نای حرکت ندارم .
اشک دیده و دل شکسته ای که لیاقتش را نداشتم ارزانیم داشتی ؛
موهبت عشق را بروجودم وارد کردی و قلبم را با آن سوزاندی؛
گره های کور ذهنم را گشودی و حقیقت را در مقابل دیدگانم جلوه گر ساختی ؛
و در مقابل همه ی اینها جز نمک نشناسی و عصیان چیزی از من ندیدی .
حال این من و یک دنیا غم و ناتوانی ؛ دیگر نه روی نافرمانیت را دارم و نه توان بندگیت را ؛
در بن بست حزنهای گذشته و خوفهای آینده چنان گرفتار شده ام که پاهایم نه به پیش و نه به پس یارای قدمی را ندارند ؛
مدتهاست زبانم بند آمده و دیدگان ملتمسم بر وجود بی منتهایت خیره مانده ؛
مانده ام... با من چه خواهی کرد ؟!
درباره خودم
![]() رضوان امروز هم گذشت ... مثل دیروزهای سیاه ... مثل فرداهای خاکستری... و من هنوز سرهمان کوچه ی بی چراغ ، آمدنت را آه می کشم ... لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
لینک دوستان
تا ظهور همراز با ستارگان نیمه پنهان گل سرخ سایت شهید مطهری زیارت مستقیم امام رضا(ع) سایت فرهنگی مذهبی شهید آوینی آمار وبلاگ
بازدید امروز :12
بازدید دیروز :4 مجموع بازدیدها : 6540 خبر نامه
وضعیت من در یاهو
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
![]() |